سلام .....
گفتی که تویی کعبه وُ گِردَت به طَوافَم ...
گفتم که خطا رفته ای و من رَهِ صافَم .....
گفتی که نگاهِ تو پُر از سِرّ و معمّاست ...
گفتم که " نه پیچیده منم " چون نِگری راست .....
گفتی که پُر از رَمزی و پُر راز ، تو یارا ...
گفتم که بَسی ساده بُوَد عشق ، نگارا .....
گفتی که گهی شور شَوَد کامَت و شیرین ...
گفتم که چه تَلخ است گهی آن و گهی این .....
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
آینه
ساعت19:53---20 فروردين 1393
سلام... زیبا سرودید ..دست شما و پای قلمتان درد نکند.. سپاس
در پناهش باشید و بمانید تا همیشه
پاسخ:سلام ... نه به دست من ربطی داره ، نه به پای قلمم ..... دل نباید درد داشته باشه که داره ....... اینا همه اش دل دردِ ، دل دردِ غروبی که منم .......... " ه.م غروب "
در پناهش باشید و بمانید تا همیشه
پاسخ:سلام ... نه به دست من ربطی داره ، نه به پای قلمم ..... دل نباید درد داشته باشه که داره ....... اینا همه اش دل دردِ ، دل دردِ غروبی که منم .......... " ه.م غروب "
:: برچسبها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , محتاج , گفتم , گفتی , کعبه , خطا , شور و شیرین , رمز و راز , عشق , تلخ , معمّا , ,